سال 97 خیلی پیچ و خم داشت.سرباز بودم. هفت روز اول عید مرخصی بودم و خونه بودم. خونمون بوشهر بود.بعدش که برگشتم پادگان تقریبا هر شب نگهبان بودم که البته از بقیه بچه ها یه خورده کم تر نگهبانی دادم. بعدش هم که سرگرد احمق اون آخر خدمتی باهام لج کرد و منو دیرتر از همه فرستاد مرخصی پایان دوره. روزهای سختی بود اما چند روز آخر راحت و سریع امضاهای ترخیصمو انجام دادم و اولای برج دو ترخیص شدم از شیراز به بوشهر رفتم.

دو سه ماه بعدش اسباب کشی کردیم و اومدیم شیراز.چند ماهی دنبال کار گشتم و چند تا آزمون استخدامی شرکت کردم و به آدم های مختلفی برای کار رو انداختم. نشد.دو سه جا توی پتروشیمی ها به عنوان کارگر رفتم.خیلی اذیت شدم.کارآموز شدم. بعدش توی یه پروژه ساخت پتروشیمی کار پیدا کردم که صد در صد دوران مهمی در آینده شغلی من خواهد بود.

الان هم که پروژه تعطیله و احتمالا بعد از تعطیلات دوباره میریم سر کار.ولی خوب این کار با اون کاری که من توی نظرم هس خیلی تفاوت داره.98 باید خیلی تلاش کنم که به اهدافم برسم.97 شاید بزرگ ترین دستاوردی که برام داشت این بود که برای خودم مسیر زندگی ساختم و سال 98 سال پیمودن مسیر هست.

. آهسته و پیوسته باید پیش برم.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوی ویستا سازه Amy سیولیشه فروش برد الکترونیکی Christy اتحادیه مصالح ساختمانی کرمانشاه دريا چت|چت روم|چت دریا|پارت چت|چتروم رنگی|شاهین چت دانش-ایران آموزش وردپرس