RiseOfSaSaj



سال 97 خیلی پیچ و خم داشت.سرباز بودم. هفت روز اول عید مرخصی بودم و خونه بودم. خونمون بوشهر بود.بعدش که برگشتم پادگان تقریبا هر شب نگهبان بودم که البته از بقیه بچه ها یه خورده کم تر نگهبانی دادم. بعدش هم که سرگرد احمق اون آخر خدمتی باهام لج کرد و منو دیرتر از همه فرستاد مرخصی پایان دوره. روزهای سختی بود اما چند روز آخر راحت و سریع امضاهای ترخیصمو انجام دادم و اولای برج دو ترخیص شدم از شیراز به بوشهر رفتم.

دو سه ماه بعدش اسباب کشی کردیم و اومدیم شیراز.چند ماهی دنبال کار گشتم و چند تا آزمون استخدامی شرکت کردم و به آدم های مختلفی برای کار رو انداختم. نشد.دو سه جا توی پتروشیمی ها به عنوان کارگر رفتم.خیلی اذیت شدم.کارآموز شدم. بعدش توی یه پروژه ساخت پتروشیمی کار پیدا کردم که صد در صد دوران مهمی در آینده شغلی من خواهد بود.

الان هم که پروژه تعطیله و احتمالا بعد از تعطیلات دوباره میریم سر کار.ولی خوب این کار با اون کاری که من توی نظرم هس خیلی تفاوت داره.98 باید خیلی تلاش کنم که به اهدافم برسم.97 شاید بزرگ ترین دستاوردی که برام داشت این بود که برای خودم مسیر زندگی ساختم و سال 98 سال پیمودن مسیر هست.

. آهسته و پیوسته باید پیش برم.



خدایا خودت میدونی چی میخوام.
نمیام هِی الکی همشو برات بازنویسی کنم.بیکار هم نیستم.خودت میدونی این روزها چقدر گرفتارم.حتی یه مدته فرصت نکردم به آرزوهام فکر کنم.
آرزوهام تغییری نکرده ، همون قبلیان.همونا که هیچ وقت نشد.همونا که داره از یادم میره.
خدایا ، بعضی وقتا حس می کنم میتونی ولی کاری نمی کنی.ببخش رُک حرف میزنم.من اصولا آدم رُکی نیستم.اما امشب فرق میکنه.امشب شب آرزوهاست ، پس لطفا لَج نکن باهام.انصاف نیست.
سال ۹۸ نزدیکه.همون دم تحویل سال بیشتر باهات صحبت میکنم.فعلا راحت باش ، مزاحمت نمیشم.شب بخیر.


امروز خیلی حال و حوصله درس خوندن نداشتم.زورمو زدم ولی کلا با خودم حال نکردم.یه سری فایل صوتی انگیزشی پیدا کردم که امیدوارم در روزهای آتی کمکم کنه.

شیراز خیلی سرد شده اصلا نمیشه شب رفت بیرون!

سرم یه خورده درد میکنه.فکر کنم باد سرد خورده به کله مبارک!!!

امروز به خودم نمره ۵۵ از ۱۰۰ رو میدم.فردا باید خیلی بهتر باشم.

شب بخیر.


همون طور که گفته بودم باید ۳۰ روز به یه برنامه روزانه عمل کنم.به عنوان شروع امروز خیلی خوب بودم.شاید اگه قبلا در کل عمرم ، ۶ ماه رو دقیقا همینجوری بودم ، الان اینقدر محتاج کار و پول نبودم.

به هر حال فرصت ها سوختن و من با بی توجهی از دستشون دادم.اما مطمئنم باز هم از این فرصت ها نصیبم خواهد شد.مهم اینه که با کمال آمادگی به سراغشون برم.

بازی تاتنهام و آرسنال رو هم از دست دادم.الان خلاصش رو دیدم ، عجب بازی ای بوده!

پتروشیمی سبلان هم که یه مدت پیش آزمون داده بودم ،  امروز نتیجش اومد و با توجه به اینکه صبح تا شب سر کار بودم و فرصتی برای مطالعه نداشتم مطمئن بودم قبول نمیشم.

به هر حال پتروشیمی خودمون یه روز استخدامی خواهد زد و من باید برای اون روز کاملا آماده باشم.البته احتمالا استخدامی های زودتری هم خواهد بود که اگه بتونم واسه اونا هم آماده بشم که دیگه حرف نداره!

در کل امروز خیلی از خودم راضیم و از ۱۰۰ به خودم نمره ۹۰ رو میدم.

هنوز هم وقت دارم و میتونم تا آخر شب دو سه ساعتی مطالعه کنم.


ابن چند روزی که از عسلویه برگشتم شیراز کلا داشتم تفریح میکردم.دیگه این قدر گشتم شیراز رو که جونی برام نمونده.همین الان هم تازه از طرفای معالی آباد اومدم خونه.

اما بین تفریحاتم برای خودم یه برنامه خیلی خوب ، کامل و عملی تدوین کردم که البته عمل بهش سخت ولی شدنیه.تاریخ اعنبارش هم ۳۰ روز هست ، چون بعدش احتمالا برمیگردم عسلویه برای ادامه پروژه.زمان برگشتنم ، به شرکت مربوط میشه و دست من نیست.

قبل از این که این مرخصی اجباری بهم بخوره همش با خودم میگفتم کاش یه فرصت پیش میومد که برم مطالعه کنم و هم توی شغلم کمی حرفه ای تر باشم ، هم اگه آزمونی برگزار شد یه آمادگی نسبی داشته باشم و هم اگه مصاحبه ای چیزی پیش اومد این قدر حرفه ای و عمیق مطالب رو بلد باشم که هیچ شکی به خودم نداشته باشم.

 شنبه یعنی ۱۱ اسفند تا ۱۲ فروردین به برنامم عمل میکنم.بعدا برنامم رو بیشتر شرح میدم.فعلا سیکرته .

شب بخیر.


امروز ظهر در حالی که شدیدا درگیر کار کردن بودم و داشتم پرونده ها رو زیر و رو میکردم و مشکلات  پروژه رو استخراج میکردم ، از رئیس شنیدم که باید پروژه رو ترک کنم و به مرخصی بدون حقوق اجباری برم.علت هم اینه پروژه تا قرارداد قبل از عید تقریبا تموم هس و قرارداد جدید اوایل سال آینده شروع میشه.کار مفیدم حدود ۴۰ روز بود که البته هنوز حقوقم رو ندادن ولی قراره چند روز دیگه بریزن به حسابم.البته مرخصیم رو شش روزه صادر کردن ولی گفتن قبل از اومدن زنگ بزن و منظورشون این بود که دیگه تا آغاز سال دیگه کم کم داریم تعدیل نیرو میکنیم. البته شرکت ما برای سال ۹۸ قرارداد جدید بسته و احتمالا اواسط یا اواخر فروردین دوباره کار شروع میشه.

اما من خیلی خوشحالم که این اتفاق افتاد.اول اینکه خیلی نیاز به استراحت دارم.دوم اینکه این مدت یه فرصت مطالعاتی فوق العادس که میتونم ازش نهایت بهره رو ببرم.سوم اینکه میتونم واسه آزمون های استخدامی و آزمون کارشناسی ارشد به خوبی مطالعه کنم.

فردا واسه خودم  یه دل سییییییر میخوابم و بعدش هم یه برنامه ریزی درست و حسابی انجام میدم و ایشالله از پس فردا شروع میکنم.


سال ۹۷ داره تموم میشه.خیلی ابهامات توی ذهنم نقش بسته.خیلی راه ها هست که وقتی می خوام طی کنم ، دست و پام میلرزه و میترسم.شاید هم نمیترسم و فقط تنبلی میکنم.گاهی اینقدر به ته مسیر نگاه میکنم که پیمودن مسیر یادم میره.

بهتره باز هم برای خودم یه چیزایی رو مرور کنم.علم و تجربه توی پروژه و کار در واقع همون قدرت هست.تو هر چی بیشتر بدونی ، قدرت بیشتری داری.

پس برنامت که شامل پنج بخش اصلی میشد رو هر چه زودتر ادامه بده:

۱- دروس مهندسی مکانیک ، کارشناسی ارشد و استخدامی

۲- دروس پایپینگ ، جوش و QC

۳- تجهیزات فرآیندی

۴- زبان انگلیسی

۵- ریاضیات

میدونم اینا رو قبلا گفتم ولی راستش تا الان هم درست عملیشون نکردم.ایشالله سعی میکنم از فردا یعنی ۴ اسفند دیگه تنبلی نکنم.

امروز رئیس واحدمون و یکی از بچه های واحد خیلی در مورد مهاجرت به خارج از کشور صحبت کردند و راستش منو خیلی به فکر فرو بردند.



چند دقیقه دیگه میرسم خوابگاه.توی مرخصیم خیلی تفریح کردم.عموم و زن عموم و دخترشون سارینا اومده بودن ایران و من با ماشین کلی گردوندمشون.همه فامیل رو خدا رو شکر توی این مرخصی دیدم.

اما این دو روز آخر کلی اتفاقای بد کوچولو کوچولو برام افتاد که روحیم رو خیلی خراب کرد.امیدوارم زودتر روحیه بگیرم و اتفاقای بهتری برام رقم بخوره چون واقعا الان احساس بدی دارم.

بهتره کمی تندتر راه برم که زودتر برسم خوابگاه.فعلا.


مدت هاست که وقت نکردم بیام اینجا.توی این دو سه ماهه اخیر مشکلات زندگیم زیاد شدن که دیگه حتی نمیتونم به یه آینده روشن فکر کنم.صبح تا شب گرفتارم و هر وقت هم بیکارم هزار تا فکر و خیال میکنم.

وضعیت مالیم ، وضعیت خانوادگیم ، وضعیت درآمدم ، وضعیت روابطم و . خیلی وخیم شده و راستش دیگه نمیکشم.میخوام از خیلی هاشون فرار کنم و دوباره برگردم عسلویه و به یه کاری شبیه به کار قبلیم ادامه بدم.قرار نیست من همه مشکلات رو حل کنم و خیلی هاش از عهده من هم بر نمیاد.حداقل یه جا و مکان قابل ست و یه حقوق بخور نمیر بهم میدن.فردا ظهر حرکت میکنم به سمت عسلویه.

دیگه فکر می کنم روز خوب نمیاد.اما شما این طور فکر نکنید.همیشه توی وبلاگم میخواستم بگم هر چقدر هم اول راه باشید ، اگه به رفتن ادامه بدید بالاخره یه روز به مقصد می رسید.

حالا خودم به حرفام شک دارم.امیدوارم بازم بتونم بیام باهاتون درد و دل کنم.فعلا بچه ها.دوستتون دارم.


باورم نمیشه.امروز جواب آزمون نیروگاه اتمی بوشهر اومد و من ناباورانه در حالی که اصلا در شرایط جسمی و روحی خوبی آزمون نداده بودم ، دعوت به مصاحبه شدم.دعوت به مصاحبه به صورت سه برابر ظرفیت هست ، این یعنی از هر سه نفر یک نفر مشغول به کار خواهد شد ، امیدوارم معجزه بشه و این دفعه مصاحبم رو به خوبی انجام بدم.

خیلی خوشحالم.خییییلی.


وقتی بیکاری قدر فرصتی که داری رو نمیدونی و وقتی میری سر کار حسرت یک ساعت بیکاری رو میخوری.

الان به خودم میگم که اگه وقت داشتم واقعا می‌تونستم بخونم و یه آزمون رو قبول بشم.ایشالله یکی دو سال دیگه که این پروژه که تموم شد و پتروشیمی ساخته شد ، میرم سفت میچسبم هم ارشدمو میگیرم و هم به صورت بسیار جدی واسه آزمون های استخدامی میخونم.

آزمون های استخدامی زیادی شرکت کردم ولی خوب جز یه مورد ، هیچ کدوم به مصاحبه دعوت نشدم.آخرین آزمونی که شرکت کردم نیروگاه اتمی بوشهر بود که البته آزمون جالبی نبود و هنوز نتیجش نیومده(خودم مطمئنم قبول نشدم:::)

چند روز دیگه یه آزمون استخدامی دیگه برگزار میشه که البته به اون هم امیدی نیست ولی من باید شرکت کنم.خدا بزرگه ، یهو دیدی شانسمون گرفت :)

می‌خوام یه مطالعه اندکی داشته باشم و یه برنامه ریزی ۲۲ روزه واسه خودم ترتیب بدم.البته هر روز که تا شب سر کارم و کار خاصی هم نمیتونم بکنم ولی خوب اشکال نداره.ببینیم چی پیش میاد.


چهار پنج روز دیگه میرم مرخصی.

نقشه های بزرگی دارم که باید روشون کار کنم.

این روزها همش به خودم میگم ۲۷ سال از روز تولدم میگذره و شاید نیاز به تولد دوباره دارم(دقیقا ۱۴ آبان ۲۶ سالگیم تموم میشه)

قبول دارم فصل بعضی کارها که گذشت ، سختی های انجام اون کار ۱۰۰ برابر میشه.اما من مررررد روزهای سخت هستم :)

نمیدونم چرا ، ولی امروز حس خیلی خوبی دارم.فقط از روزی ۱۳ ساعت کار کردن توی گرمای عسلویه خسته شدم.

خسته.

اما.

پیش به سوی آسمان.

پیوسته.


هزار سال منتظر یه اتفاق خوب باش ، عمرا اگه اتفاق بیفته!
بعد اتفاق هایی که اصلا احتمالش رو نمیدی بیفته ، چنان طوری از اون بالا میوفته رو مَلاجِت که دیگه نمیتونی راه بری.
یه توصیه برادرانه می کنم بهتون.جزئی از جامعه منتظر نباشید.هیچ کس قرار نیست بیاد . قرار نیست یکی  بیاد و زندگی ما رو گل و بلبل کنه و با انتظار هیچ چیز درست نمیشه.در مواقع سختی ،  یکی از راه های تسکین روح ، پناه آوردن به واژه انتظار هست  ولی انتظار مثل ماده مخدر میمونه و جز توهم و تباه عمر هیییییچ ارمغان دیگه ای نداره.خیلی از ادیان از همین ترفند برای جلب نظر مردم استفاده میکنند.
انتظار فقط زمانی معنا پیدا میکنه که شما عمل کنید و منتظر عکس العمل باشید.
راستش خودم یه حرکتی کردم و منتظر یه تماس تلفنی هستم.تماسی که شاید ۳ درصد احتمال وقوعش هست اما منتظرم.
باید سعی کنم این انتظار باعث س من نشه.
#منتظر نباشیم.

خوب خوب خوب.

دوباره برگشتم عسلویه.چقدر این ۷ روز مرخصی زود گذشت.توی این مرخصی یه رابطه خیلی خوب رو از دست دادم ولی به نظرم خیلی هم بد نشد.من واقعا وقت داشتن یه رابطه عاطفی رو ندارم.اصلا مرخصیم هم خیلی کمه و نمیتونم زیاد به این چیزها فکر کنم.یه جورایی تمرکز کار کردن رو ازم گرفته بود ولی خوب در خیلی از مسائل زندگی پشتیبان و راهنمای خوبی بود و بهم قوت قلب و اعتماد به نفس میداد.با این وجود ضررهای یک رابطه برای من بیشتر از ضررهای تنها بودنه و من در حال حاضر تنها بودن رو با روی باز به خاطر پیشرفت آیندم می پذیرم.

راستی لطفا برام کامنت کنید که چطور با وبلاگ نویسی آشنا شدید و هدفتون از وبلاگ نویسی چیه؟


احساس خیلی خوبی به شهر بندرعباس دارم.یه خورده گدا زیاد داره ولی در کل محیطش رو دوست دارم.مردم خوبی هم داره و رفتارشون با مهاجرین بدک نیست.دریاش هم خیلی قشنگه.دانشگاه آزادش هم که امروز رفتیم آزمون استخدامی دادیم قشنگ بود و بافت جالب بندری داشت.یه جورایی شهر زنده و پویایی هست.بدترین جای دنیا هم به نظر من عسلویه هست.هوای کثیف ، محیط زیست نابود ، مردم نه چندان خوب ، امکانات صفر و .!

کاش میشد همین قشم برام اوکی میشد و یه خورده از این هیایو و همهمه افراد فاصله میگرفتم.خیییلی دوست دارم منطقه آزاد زندگی و کار کنم.اونم توی قشم ، بزرگترین جزیره ایران.البته تا حالا نرفتم قشم ولی با توجه به عکس هایی که دیدم باید جای قشنگی باشه.از همین الان تبریک به اون ۸ نفر مهندس مکانیکی که قبول میشن.با اینکه خیلی بعید میدونم ولی آیا ممکنه منم یکی از این ۸ نفر باشم؟!!!!

البته فکر میکنم سه برابر ظرفیت به مصاحبه دعوت میشن یعنی ۲۴ نفر.سابقه شرکت نشون میده نتایج رو زیر یک ماه میزنن.میسپارمش به خودش.

از ظهر بعد از امتحان تا الان توی ترمینال بندرم.کلی خوابیدم ، کلی فیلم دیدم و کلی با گوشیم ور رفتم که زود بگذره و خدا رو شکر بد هم نگذشت.یک ساعت دیگه حرکت به سمت شیراز با رویال سفر بندرعباس.

الان بابام زنگ زد.ظاهرا خانم همسایه ماشینش خورده به جایی و کردنش تو پاچه من!!!!برم فردا دهنشون رو صاف کنم.همش زیر سر اون آدم پررویی هست که میاد آپارتمانمون رو تمیز میکنه.مطمئنم کار خودشه.


یکی دو ساعت دیگه حرکت میکنم به سمت بندر.با اتوبوس میرم مثل دفعه قبل.نمیدونم چرا هر وقت باید یه کار مهم انجام بدم سردرد میگیرم.یه حسی بین سردرد و دندون درد هست!!!

اگه خدا کمک کنه و بندر خوش بگذره خیلی ممنونش میشم.اگه هم معجزه کنه و امتحان رو قبول شم که دیگه حرفی برای گفتن نمیمونه(حس می کنم همین الان یه بیلاخ گنده به طرفم گرفته).البته از شوخی گذشته دمش گرم خیلی جاها کمکم کرده حالا یهو دیدی اینجا هم دستمون رو گرفت.


خوب این روزها منتظر دو واقعه مهم هستم.یکی نیروگاه اتمی که باید طی یکی دو ماه آینده کسانی که در مرحله کتبی و مرحله روانشناسی قبول شدن رو برای مصاحبه عقیدتی دعوت کنه.من هم منتظر تماس و دعوتشون هستم .

نیروگاه سیکل ترکیبی قشم هم که دو سه روز پیش آزمون دادم و حدود ۱۲ روز دیگه نتیجه کتبیش میاد و نفرات برتر رو دعوت به مصاحبه می کنند که در مورد این قضیه هم خیلی بدبین نیستم و امکانش هست که جز نفرات قبول شده کتبی باشم.

اما یه نکته مهم.وقتی سر کار بودم آرزو داشتم که پروژه یه مدت بخوابه و هم استراحت کنم و هم کلللللی مطالعه و تحقیق کنم.این قدر کار دارم که نمیدونم از کجا شروع کنم.ممکنه پروژه تا یک ماه دیگه حتی ، شروع نشه ، پس باید با نهایت انرژی از این روزها استفاده کنم.


خدا رو شکر نیروگاه قشم هم دعوت به مصاحبه شدم.حالا باید واسه مصاحبه نیروگاه تولید برق قشم و همچنین مصاحبه عقیدتی نیروگاه اتمی آماده بشم.خدا کنه یکیش اوکِی بشه و من هم زندگیم یه نظمی بگیره.خدایی خیلی تلاش کردم و خیلی از مشکلات رو تحمل کردم ، سربازی ، کارگری و .! خودم که دلم با قشم هست ولی نیروگاه اتمی بوشهر هم خیلی جای خوبی هست.

البته فرصت های زیادی هم توی زندگیم واقعا کم گذاشتم و پشیمونم.به هر حال ، پیش به سوی مصاحبه قشم.


یعنی میشه یه روز با خیال راحت بخوابم ، با خیال راحت برم سر کار و با خیال راحت زندگیمو بکنم؟

میشه با خیال راحت گیتار بزنم ، با خیال راحت مسافرت برم ، با خیال راحت به مامان و بابام بگم دوستت دارم ، با خیال راحت چاییم رو بخورم و با آرامش به پیشرفتم ادامه بدم؟!

یا تا آخرش باید همینجوری بدوم؟!!!!!

امروز یکی از دوستام زنگ زد و متوجه شدم چند تا از هم کلاسی های قدیمیم یه شرکت خیلی خیلی خوب توی عسلویه مشغول به کار شدن و تونستن توی آزمون های استخدامی سربلند بیرون بیان.واقعا خوشحال شدم و واقعا حقشون هم بود ، بنده خداها خیلی خیلی زحمت کشیدن ولی راستش دلم به حال خودم سوخت که یکی دو سال هست که از اونا زودتر اومدم عسلویه ولی الان تقریبا هیچ آینده شغلی ندارم.گر چه من همیشه آرزوم این بوده که مجبور نباشم عسلویه کار کنم ولی خوب واقعا در حال حاضر داشتن یه کار رسمی معتبر حتی توی همین خراب شده نهایت آرزوی قلبیم هست.

یعنی واسه منم یه روز خوب میرسه؟!

نیروگاه اتمی بوشهر ، منتظر نتایج مصاحبه هستم.داری چی کار میکنی؟دق مرگمون کردی!!!

نیروگاه قشم ، برنامت واسه مصاحبه و بقیه مراحل چیه؟چرا همه رو توی کف گذاشتی؟یعنی میشه مصاحبه قشم رو عالی بگذرونم و دیگه خیالم راحت بشه؟

خدایا یکی از همین دو تا رو برام ردیف کن.واقعا خسته ام ، واقعا


بالاخره از نیروگاه قشم زنگ زدن و با گفتن تاریخ و زمان مصاحبه ، دعوت به مصاحبه شدم.تعداد نفرات دعوت شده به مصاحبه ۲۴ نفر هست که در نهایت ۸ نفر قبول میشن.من در حال حاضر مرخصی گرفتم و شیراز هستم و قرار هست چند روز هم از کارم غیبت کنم که بتونم تا حد قابل قبولی خودم رو برای مصاحبه آماده کنم.

یه چیزهایی هست که منو خوشبین میکنه و همچنین مسائلی هم هست که ناامیدم میکنه.

زمان مصاحبه من صبح هست و اینکه جز نفراتی هستم که زودتر باهاشون مصاحبه میشه و احتمال داره ترتیب دعوت شدن به مصاحبه ارتباط مستقیمی با رتبه آزمون کتبی داشته باشه و این نشون میده که نمره آزمون کتبی من پایین نیست.

من یک سال پایپینگ کار کردم و مستقیما توی صنعت بودم که  این میتونه خیلی بهم کمک کنه و امتیاز مثبت خوبی باشه.

اینکه بومی قشم و هرمزگان نیستم کمی ناامیدم میکنه و امیدوارم رقیب هام هم بومی نباشن.

متأسفانه از لحاظ آکادمیک هم سطح علمی من وضعیت جالبی نداره و بیشتر امیدوارم سوالای کاربردی و اجرایی در حوزه تخصصی خودم ازم بپرسند.

باید فردا بلیط هواپیما بگیرم ، برای اقامت هم بعدا به فکری میکنم.اولین بار هس میخوام سوار هواپیما بشم.امیدوارم آخرین بار نباشه.

با اینکه تا حالا قشم نرفتم ولی مطمئنم عاشقش میشم.حس میکنم قشم همون جاییه که میتونه منو به سمت موفقیت های زیادی پرتاب کنه.

 


بله.من زمین خوردم.من شکست خوردم.پیرتر شدم ولی این پایان تلخ بهم فهموند که من اگه واقعا تلاش کنم می تونم موفق بشم.

دیشب خیلی مریض بودم.تب و لرز و نفس تنگی شدید داشتم.راستشو بخواید فکر میکردم کرونا گرفتم و سر کار نرفتم و خوابگاه موندم . امشب خیلی بهترم.از دیشب تا الان با اون حال بدم و در حالی که چندین قرص و داروی خواب آور مصرف کرده بودم خیلی به زندگیم و آیندم فکر کردم.من به زودی از پروژه میرم چون نمی تونم چنین زندگی ای رو برای خودم متصور بشم.از صبح زود تا شب سر کار بودن با این حجم کار طاقت فرسا از عهده من بر نمیاد.چیزی که بیشتر از همه چیز اذیتم میکنه اینه که هیچ زمان مطالعه ای در طول روز ندارم.عوامل دیگه ای هم توی پروژه هست که غیر قابل باور هست:

آخرین حقوقی که من گرفتم مربوط به مهرماه بوده.

برج ۹ به صورت ناگهانی تعطیل شدیم و این یعنی اینکه هیچ برنامه ای نمی تونی داشته باشی.

عیدی در کار نیست.

خوابگاه و غدای بد.

حقوق پابین.

کار زیاد.

سطح شغلی پایین.

امکان پیشرفت کم.

و .

شاید کار الانم آرزوی خیلی ها باشه ولی آرزوی من نیست.

من تا اواخر اسفند ماه سر کار میمونم و بعدش میرم که همه چیز رو از نو شروع کنم.

آزمون های استخدامی سال جدید برگزار خواهد شد که نباید به راحتی از دستشون بدم.

برنامه درسی و صنعتی من به این شیوه پیش خواهد رفت :

تئوری: استاتیک(کتاب پوران) - ترمودینامیک(کتاب امید بابایی) - دینامیک(فرادرس)

صنعتی : پمپ های سانتریفوژ

 

بعد از اتمام استاتیک : مقاومت مصالح

بعد از اتمام ترمودینامیک : مکانیک سیالات - انتقال حرارت

بعد از اتمام دینامیک : ارتعاشات

بعد از اتمام پمپ های سانتریفوژ : ابزار دقیق - هوای فشرده - NDT - طراحی فرآیند و .

 

باید شجاع باشم و به آینده فکر کنم.خدا رو چه دیدی شاید کلا تصمیم به مهاجرت گرفتم و از ایران رفتم.


سال ۹۸ برای من فجیع تموم شد.قبول نشدم تو امتحان های مختلف ، و هر کدوم هم کتبیش رو قبول شدم مثل نیروگاه اتمی و نیروگاه قشم توی مصاحبش رد شدم  و این خیلی بهم آسیب زد.وضعیت کرونا هم که دیگه گفتن نداره.منم هی سرفه میکنم یه خورده هم سرما خوردم ولی ۲۰ روزه همینجوریه و مشکل خاصی ندارم به جز سرفه های خشکی که همیشه بعد از سرماخوردگی تا یکی دو ماه همراهم بوده.

دیشب اومدم شیراز در آغوش خونواده البته هنوز به صورت رسمی از کارم استعفا ندادم.ایشالله پروژه که بعد از عید شروع شد میرم طی سه چهار روز کارامو تحویل میدم و استعفا میدم و میرم که همه چیز رو از نو شروع کنم.دیگه واسه پیمانکار کار کردن تعطیل ، اینقدر میخونم که موفق بشم.حتی اگه دو سال مجبور شم بشینم و درس بخونم این کار رو خواهم کرد.

زندگی خیلی پیچ و خم داره ، نباید خیلی سخت بگیرم.


امروز به عنوان روز اول خوب بودم.

هم زبان کار کردم.

هم استاتیک و هم ترمودینامیک خوندم.

هم مبدل های های حرارتی رو پیش بردم.

هم دوره پمپ سانتریفوژ رو مطالعه کردم.

پس آفرین به خودم.

اما به یه چیزهایی باید بیشتر توجه کنم.

در حال حاضر مباحث آزمون استخدامی و ارشد توی اولویت هستن.باکس جامدات و سیالات رو باید با جدیت ، دقت و سرعت بیشتری پیش ببرم.چیزی تا آزمون ارشد نمونده.ضمن اینکه دو جا برای آزمون استخدامی در حال ثبت نام هستن و فرصت های بدی نیستن.شغل که داشته باشی بهتر میتونی آیندت تصمیم بگیری.


از پیدا کردن کار و شغل که بگذریم میرسیم به ادامه تحصیل!من در حقیقت سه گزینه برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد دارم که امسال بعید میدونم بتونم کاری از پیش ببرم مگر اینکه به خاطر کرونا آزمون بیفته برای تیرماه که البته بعید میدونم همچین اتفاقی بیفته.

رتبه زیر ۸۰۰ برای دانشگاه شیراز

رتبه زیر ۱۲۰۰ برای دانشگاه صنعتی شیراز

رتبه زیر ۲۰۰۰ برای دانشگاه خلیج فارس بوشهر

البته که با قدرت شروع میکنم و ادامه میدم ولی برنامه اصلیم برای سال دیگه اس ، اگر هم معجزه ای بشه و همین امسال از شر کنکور ارشد راحت بشم که چه بهتر ، چرا که نه؟!


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دانلود تحقیق ناخدا هیچکس پی آهنگ | دانلود بروزتزین موزیک هااا زندگی درست وبلاگ جامع پزشکی و سلامت فروشگاه epwebs رژیم غذایی Johnathan سپیدپوش گلچين مطالب اينترنتي